گسترة ارتباط معنايي آيات، بسيار وسيع است، ولي اهداف، روشهاي علوم و تفكيك مرزهاي دانش، سبب شده در هر دانشي به برخي از ابعاد ارتباط بين آيات توجه شود؛ براي دستيابي به نگرشي همه جانبه در مسئله طلاق بايد ارتباط معنايي آيات در تمام جهات پنهان و آشكار مورد ملاحظه قرار گيرد. در اين مقاله ضمن تبيين تعامل معاني آيات در سه حوزه دانش اصول فقه، تفسير و زبانشناسي سعي شده مقولاتي نظير عام و خاص، مطلق و مقيد، ناسخ و منسوخ، مجمل و مفصّل، ارتباط آيات با شأن نزول، انحاء ارتباط سياقي و وحدت سورهها و تلفيق مفهومي در آيات طلاق مـورد بررسي قرار گيرد و در هر مورد نمونههاي عيني ارائه شود. لذا ضرورت نگرشهاي فرافـقهي در مسئله طلاق براي حسن اجرا و حسن تفسير قوانين مبتني بر فقه اثبات ميشود.
طلاق، اصول فقه، تفسير، زبانشناسي، ارتباط معنايي، ارتباط سياقي
آيات قرآن در جهات مختلف با يكديگر ارتباط دارند. فهم كامل و همه جانبه مفاهيم، موضوعات و احكام يك مسئله در قرآن، منوط به توجه همه جانبه به ابعاد ارتباط معنايي آيات ميباشد. مسئله طلاق نيز از اهم مسائلي است كه بايد بر مبناي اصل (أن القرآن يفسر بعضه علي بعض) در همه لايهها و جهات ارتباطي آيات مورد بازبيني قرار گيرد. ولي متأسفانه به جهت بيتوجهي به اين نكته، نگرشهاي مربوط به مسئله طلاق، نگرشهاي كامل و مطابق با واقعي نيست.
از آسيبشناسي موجود در نگرشهاي مربوط به مسئله طلاق، اين حقيقت روشن ميشود كه علاوه بر عوامل اجتماعي و فرهنگي، وجود يك آسيب بنيادين در زيرساختهاي حوزه نگرشهاي علمي، مسبب برخي از ضعفهاي نگرشي در ابعاد مسائل طلاق است. يعني اين آسيب، نوعي عارضه است كه در نحوة تعامل برخي از دانشها متكفّل تبيين ارتباط معنايي آيات ميباشند. اين دانشها با حدود و ثغوري كه ناشي از تفاوت غايات، مسائل، اهداف و موضوعات است، از هم ممتاز شدهاند و در هر يك از اين سه دانش به ارتباط معنايي آيات از جهت خاصّي توجه شده است. اين مـطلب سبب گسستها و فواصلي در نگرشها ميشود، در حالي كه براي فهم همه ابعاد ارتباط معنايي آيات، بايد از ظرفيت همه دانشها بهره جست. اين فرآيند صحيح نيست كه هر دانشي به برخي از وجوه ارتباطي آيات بنگرد و نتايج خود را در حصار همان دانش نگاه دارد، بلكه بايد ترتيبي اتخاذ شود كه همه ظرفيت دانشها در جهت رصد نمودن ظرايف ارتباطات بين آيات قرار داده شوند. از تركيب و مزجِ معقول و منطقي آيات در يك مـهندسي نگرشي، چشـمانداز وسيعتري در حوزة مسائل طلاق به دست ميآيد و با اين چشمانداز نه تنها از احكام اوليه فقهي طلاق در متن قانونپردازي ميتوان استفاده نمود. بلكه با پيوستهاي فرهنگي مبتني بر آن نگرشها، زمينه براي مواردي نظير اجتهاد مسائل در حوزة فقه حكومتي، حسن اجرا و حسن تفسير قانون فراهم ميشود.
روش بحث و استدلال در اين مقاله اينگونه است كه نخست با بيان كليات و مفاهيم پايهاي نظير مفهوم طلاق، نحوة تشريع آن در قرآن، بيان مفهوم ارتباط معنايي آيات و … زمينه براي ورود به بحث آماده شده، آن گاه با ذكر نمونههايي عيني و كاربردي در مسئله طلاق، به دست ميآيد كه با ظرفيتهاي موجود در دانشهاي مختلف ميتوان وجوه بيشتري از ارتباط معنايي آيات را رصد نمود. بنابراين روش استدلال در اين مقاله صرفاً استقرائي، استنباطي و توصيفي با ذكر نمونههاي عيني مربوط به مسئله طلاق است.
اين مقاله بر آن است كه با ذكر نمونههاي متعدد به اين سؤالات پاسخ دهد. ارتباط معنايي آيات چيست و چگونه با توجه به اين مقوله ميتوان در ابعاد مسئله طلاق، به نتايجي رسيد؟ چگونه ميتوان از منظر سه دانش اصول فقه، تفسير و زبانشناسي، به ابعاد مختلف وجوه ارتباط معنايي آيات در مسئله طلاق توجه كرد؟ آيا ميتوان از اين رهگذر به ظرايفي نگرشي پيرامون مسئله طلاق رسيد؟ آيا ميتوان فراتر از روش متداول در اصول فقه با تأكيد بر برخي ديگر از جنبههاي تفسيري مربوط به ارتباط آيات، به نگرشهايي در حوزه طلاق رسيد كه احكام فقهي حقوقي در آن باره سكوت نمودهاند؟ آيا اثبات وسعت ارتباط معنايي آيات در مسئله طلاق با روش موردنظر ميتواند به آفرينش راهبردهايي براي حل بعضي از مشكلات كاربردي در حوزه تدوين، تفسير و اجراء قانون منجر شود؟
يكي از مفاهيم پايه كه به عنوان قيدي در موضوع اخذ شده، مفهوم طلاق است.
ـ طلاق در لغت، اسم مصدر از ريشه (طلق، يطلق) است كه در معناي <إطلاق> و <تطليق> به كار ميرود (طريحي، بيتا: ج5، ص 207). طلاق با مفهوم آزادي، رهايي و خالي شدن از پيوند، عهد و پيمان همراه است (راغب اصفهاني، 1363: ص 684).
ـ طلاق در اصطلاح فقهي به معناي زائل نمودن قيد و پيوند نكاح با صيغة مخصوص است (نجفي، 1366: ج12، ص274). در اصطلاح علم حقوق نيز نوعي رفع قيد نكاح ميباشد (امامي، 1366: ص2). به تعبير ديگر طلاق در علم حقوق، نوعي ايقاع است كه با تشريفات خاصي به انجام رسيده و به موجب آن عقد نكاح از بين ميرود (محقق، 1360: ص3).
تشريع احكام طلاق در قرآن، در تطابق با نسخة تكوين و با ملاحظة همه مصالح نوعي و فردي در ساحت حريم خصوصي و اجتماعي، به انجام رسيد. 500 آيه از مجموع آيات قرآن يعني 13/1 آن در حوزه احكام عملي است و حدود 35 آيه به مسـئله طلاق و برخي از حواشي و ملحقات آن اختصاص دارد. چهار مورد ذيل از شايعترين صورتهاي طلاق در دورة جاهليت قبل از ظهور اسلام است:
ـ طلاق ضرار: به موجب اين نوع طلاق، زنان متضرر ميشدند و قرآن از اين نوع طلاق نهي فرمود (طبرسي، 1350: ج2، ص2).
ـ لعان: به موجب لعان بعضي از حقوق الهي از بين ميرفت (طباطبايي، 1417ق: ج15، ص119). حتي گاهي لعان به واسطة نفي ولد اتفاق ميافتاد (حلي، 1372: ج3، ص 649).
ـ ايلاء: مرد در گفتار خود، نزديكي به همسرش را براي مدتي يا براي هميشه بر خود حرام مينمود (حيدري، 1362: ص54).
ـ ظهار: در ظهار كه با لحن ركيكي به انجام ميرسيد، همسر همانند مادر بر مرد حرام ميشد (شهيد ثاني، 1403 ق: ج2، ص116).
با تشريع طلاق در قرآن، الگوهاي جاهلي، منحط گرديده و الگوهايي كارآمد، نظير طلاق خلع، رجعي، مبارات و بائن ارائه شد و مواردي جديد نظير ارتداد (يعني كفر بعد اسلام) به عنوان عوامل حرامشونده زن بر مرد معرفي گرديد (شهابي، 1369: ج3، ص20).
آيات قرآن با يكديگر روابط گوناگوني دارند. اين روابط در ظاهر و باطن قرآن ساري و جاري است كه برخي با اندك تأملي قابل اكتشاف است؛ اما فهم برخي ديگر از اين ارتـباطات به تلاش بيشتري نيازمند است. ميزان وسعت يا محدوديت ارتباطي كه آيات با يكديگر دارند (در نظرياتي مبنايي) مورد اختلاف است. ذيلاً به سه نظرية اصلي در اين باره اشاره ميشود:
مطابق اين نظريه، قرآن بر اساس لوح محفوظ نازل شده و ترتيب آن توقيفيت دارد و همه آيات قرآن با يكديگر به نوعي مرتبط هستند. گسترة ارتباط معنايي آيات مطابق اين نظريه، بسيار وسيع و فراگير است (ر.ك. سيوطي، بيتا: ص73).
به مقتضاي اين نظريه، ارتباط معنايي آيات محدود ميشود و فقط حوزه خاصي را شامل ميگردد. به عنوان مثال اين رويكرد در برخي از جهتگيريها، تنها ارتباط آياتي را كه در يك زمان، نازل شدهاند، ميپذيرد. مطابـق اين نظريه عـدهاي فقط قائل به ارتباط درونگروهي آيات شده و ارتباط برونگروهي را نميپذيرند (ر.ك. مكارم شيرازي، 1375: ص308).
اين نظريه مربوط به قليلي از مستشرقان است و بين دانشمندان اسلامي، قائلي ندارد. مطابق اين نظريه هيچ نوع ارتباط معنايي تعريفشدهاي بين آيات قرآن نيست (ر.ك. خرمشاهي، 1362: ص12).
نظريه زيرساختي كه اساس اين مقاله است نظريه نخست ميباشد، بر اساس اين نظريه هر يك از مفاهيم، موضوعات و احكام قرآن بايد در گسترة بازتاب همة مفاهيم و احكام آيات بازبيني شوند؛ زيرا بين همة آيات قرآن، ارتباط معنايي وجود دارد. مطابق اين نظريه، مفهومسازي قرآن از معناي طلاق و سپس سير اين مفهوم در بستر ساير معاني و مفاهيم، نبايد خارج از حيطة نگرشهاي زيرساختي، انسانشناسي و جهانبيني زيربنايي قرآن مورد بررسي قرار گيرد. البته هدف مقاله اين نيست كه با گشودن افقهاي جديدي از ارتباط معنايي آيات، بخواهد روشي جديد در علم اصول فقه ايجاد كند؛ بلكه فقط ميخواهد با ذكر نمونههايي اين حقيقت را ثابت كند كه با دقـت بيشتر در جوانب مسئله طلاق (در پرتو قرآن) ميتوان به نگرشهاي وسيعتر و جديدتري دست يافت.
<يكي از دانشهايي كه در كنار سفرة قرآن نشسته و از آن بارور شده، دانش اصول فقه است كه از متدلوژي فقه بحث ميكند> (صدر، 1405ق: ج2، ص31). <اصول فقه، علمي است كه غايت آن قدرت بر استنباط احكام شرعيه از مدارك اصلي آن است> (نائيني، 1404ق: ج2ـ 1، ص29). بسياري از مقولات اصول فقه فقط در فرآيند اجتهاد و استنباط احكام كارآيي دارد، مطالبي نظير مقدمه واجب، اجماع، استصحاب و … از اين قبيل است. ولي بعضي از مطالب اصول فقه هم ميتواند در خدمت استنباط حكم درآيد و هم ميتواند فراتر از اين حوزه در ساير بخشهاي دين كارآمد باشد. ارتباط معنايي آيات هم مربوط به بخش احكام دين است و هم در بخش اخلاق و اعتقادات مورد ملاحظه قرار ميگيرد.
در هر حال ريشة دانش اصول فقه به اين نكته باز ميگردد كه شخص بتواند بر فهم احكام عملي مكلّف از متون ديني و بر اساس اصول اصلي مسلّط گردد (ر.ك. فيض، 1367: ص150).
گاهي حكم عامي در قرآن بيان شده و عموميت اين حكم به وسيلة آية ديگري تخصيص يافته است. اگر ارتباط معنايي آيات مخصّص با آيات عام در مسئله طلاق مورد ملاحظه قرار نگيرد؛ حكم حقيقي و نفسالأمري از آن فهميده نميشود. <ايجاد ارتباط بين عام و خاص، سبب ميشود، گسترة شمول عام، تحديد گردد. اين تحديد گاهي از طريق تضييق يا توسعه حكم و گاهي از طريق تضييق و توسعه موضوع است. در قرآن موارد زيادي از آيات عام تخصيص يافته وجود دارد> (سيوطي، بيتا: الاتقان في علوم القرآن، ص 319).
به عنوان مثال در آيه <يا ايها النبي اذا طلقتم النساء فطلقوهن لعدتهن …> (طلاق،1) وجوب عده براي همه زنان تعميم دارد، زيرا كلمه <النساء> واژهاي است كه با نشانه الف و لام و هيئت جمع، دلالت بر عموم زنان مينمايد؛ ولي مخصص آن به صورت منفصل در سوره ديگر آمده: <ثم طلقتموهن من قبل ان تمسوهن فما لكم عليهن من عدة تعتدونها> (احزاب، 49). مطابق مفاد اين آيه زنان مطلقه قبل از نزديكي عده ندارند.
ارتباط عام و خاص يكي از مشهورترين و سادهترين انواع ارتباط معنايي بين آيات است و به خوبي قابل فهم بوده و در علم اصول فقه نيز بسياري از جوانب آن تبيين شده است.
يكي ديگر از موارد ارتباطي بين آيات كه اگر مورد توجه قرار نگيرد، مراد واقعي قرآن، واضح نميشود. <ارتباط بين آيات مطلق و مقيد است. حمل مطلق بر مقيد از قواعد مسلم عرفي و اصولي است> (مطهري، 1380: ج2، ص235). براي مطلق و مقيد در آيات طلاق ميتوان مورد ذيل را ذكر نمود.
<لاتخرجوهن من بيوتهن و لايخرجن …> (طلاق، 1). حرمت خروج زن از منزل شوهر (در ايام عده) همچنين عدم جواز اخراج زن از منزل شوهر به صورت مطلق بيان شده است، اما در آيه ديگر: <فإذا بلغن اجلهن فأمسكوهن بمعروف او فارقوهن بمعروف …> (طلاق، 2) اين <حكم> به طلاق مرتبة اول و دوم مقيد ميشود <الطَلاق مرتان … فامساك بمعروف أو تسريح باحسان> (بقره، 229). اما در طلاق مرتبة سوم، حق سكني براي زن واجب نيست و زن ميتواند در مكان ديگري ايام عده را بگذراند. اين حكم از فهم ارتباط معناي آيه مطلق و آيه مقيد به دست آمده است و اگر اين ارتباط معنايي مورد ملاحظه قرار نگيرد، مراد حقيقي قرآن در برخي از احكام تكليفية طلاق، مستور ميماند.
برخي از آيات به واسـطة آيه ديـگر نسخ شدهاند <در مورد تعداد آيات ناسخ و مـنسوخ بين علـماء اختلاف است> (خراساني، 1412ق: ص 209). خداوند ميفرمايد: <والذين يتوفون منكم و يذرون ازواجاً وصية لأزواجهم متاعا الي الحول غير إخراج فان خرجن فلا جناح عليكم …> (بقره، 240). (زناني كه شوهرانشان از دنيا ميروند تا يكسال نبايد همسر جديدي برگزينند و در اين مدت حق سكني در منزل شوهر داشته و نميتوان آنها را خارج كرد). ولي در آيه ديگر <والذين يتوفون منكم و يذرون ازواجاً يتربصن بأنفسهن اربعة أشهر و عشراً فإذا بلغن أجلهن …> (بقره، 234) اين مطلب نسخ شده است. زيرا در اين آيه ايام عده وفات در قالب چهار ماه و ده روز تشريع گرديد (طباطبايي، 1417ق: ج1، ص 251).
در بعضي از آيات، مطلبي به صورت مجمل مطرح شده و در آيات ديگر همان مطلب به صورت مفصل توسعه داده شده است (ابن تيميه، بيتا: ص93). به عنوان نمونه در آيه <وللمطلقات متاع بالمعروف حقا علي المتقين> (بقره، 241) براي زنان مطلقه، نوعي حكم وجوبي يا استحبابي دربارة متاع و بهره تشريع گرديده، ولي دربارة ميزان پرداخت اين متاع، مطلبي بيان نشده، اما در آيه <لاجناح عليكم إن طلقتم النساء ما لم تمسوهن او تفرضوا لهن فريضة و متعوهن علي الموسع قدره و علي المقتر قدره متاعا بالمعروف> (بقره، 236) بر اين امر تأكيد شده كه توانگر به اندازة توان و دارايي خود و تنگدست نيز در حد بضاعت خويش، شايسته است متاعي را به زن مطلقه مبذول نمايد.
يكي از حوزههايي كه ميتواند ارتباط معنايي آيات را مورد بررسي قرار دهد، حوزة تفسير قرآن است؛ البته حوزه دانش تفسير با حوزة دانش اصولي تباين ندارد، بلكه در مواردي تداخل دارند.
شهيد صدر 1 در مقايسة روش تفسير در حوزة اصولي و حوزة تفسيري صرف، مينويسد: روش و متدلوژي فقه در تفسير آيات الأحكام روش تفسير موضوعي است. ايشان يكي از علتهاي ركود دانش تفسير نسبت به فقه را تكيه نمودن افراطي در دانش تفسير بر روش تفسير تجزيهاي و ترتيبي ميداند؛ زيرا در اين روش ارتـباط مـعنايي و موضوعي آيات از جهاتي كمتر مورد توجه قرار ميگيرد. فقه به يك معنا تفسير احاديث پيامبر، ائمه اطهار و آيات قرآن است و اصول فقه نيز چيزي جز نوعي روش تفسيري نيست. تفسير تا به صورت ترتيبي باشد، پيوسته حالتي ثابت و بيحركت داشته و جز در مواردي، گامي به جلو برنداشته است و همه اين كاستيها، ناشي از بيتوجهي به ابعاد گسترة ارتباط معنايي آيات است (ر.ك. صدر، بيتا: صص 18ـ 15).
در تفـسير مـوضوعي نيز ارتباط معنايي آيات مورد ملاحظه قرار ميگيرد. <روش تفسير موضوعي گرچه به قدمت تفسير ترتيبي نميرسيد و پس از ظهور تفاسير روايي و مأثور ظهور و بروز كرد. اما همانند تفسير ترتيبي به تدريج با تفسير قرآن به قرآن و جمعبنديهاي موضوعي در ذيل تفاسير ترتيبي در قرن معاصر رشد و تكامل يافته است> (ايازي، 1368: ش 28، ص 145).
اساس تفسير موضوعي را تفسير آيه به آيه و تفسير آيات به صورت موضوعي تشكيل ميدهد. در اين حال نبايد بين تفسير موضوعي آيات طلاق و تفسير آيه به آيه در آيات طلاق خلط نمود، زيرا هر چند مفسر در هر دو روش تفسيري، براي فهم و تفسير از همة آيات بهره جسته و ارتباط معنايي آيات طلاق را در يك مجموعه مورد ملاحظه قرار مـيدهد، اما اهداف متـمايز اين دو روش، سبـب ميشود كه بين آنها تفاوتهايي باشد.
هدف مفسر آيه به آيه، از استمداد آيات مشترك المضمون، فهم بهتر و جامع آيهاي است كه در حال تفسير آن ميباشد. وي آيات مذكور را فراخوانده تا به مدد آنها به صيد معاني بيشتر و عميقتري از آية مورد تفسيرش بپردازد، اما اگر مفسر موضوعي، آيات نظير و مرتبط با يك موضوع را در كنار هم قرار ميدهد، در واقع گردآوري آيات، مسبوق به تئوري است كه در ذهن مفسر ميباشد، به علاوه مفسر موضوعي بر اساس ارتباطي معنايي كه بين آيات درك ميكند، تماماً در اين انديشه است كه به پرسش خود حول آن موضوع پاسخ دهد (ر.ك. صدر، بيتا: صص 18ـ 15).
بدينگـونه وقـتي غرض و هدف دوگانه شود، نه تنها انتظار از تركيب و دستهبندي دگرگون ميشود، بلكه در حقيقت، تمايز و تغاير اهداف در انتخاب، تركيب و هندسة آيات بيتأثير نخواهد بود. لذا در تفسير آيه به آيه پيرامون مسئله طلاق بايد نوعي روش تفسير ترتيبي اتخاذ گردد نه موضوعي، ولي عليرغم اين مطـلب روشي كه ارتبـاط معنايي آيات در آن بيشـتر است، مـورد توجه قرار ميگيرد.
در دانـش تفسير، به ارتباط مـعنايي آيات در مقـولات ديگر تأكيد بيشتري ميشود. ارتباط معنايي آيات با شأن نزول، ارتباط آيات با سور و همه اشكال ارتباط سياقي را ميتوان از زمره اين مقولات برشمرد. برخي از اين ارتباطات معنايي در ذيل بيان ميشود:
به زعم عدم نزول يكباره قرآن، آيات هر سوره نوعي وحدت موضوعي دارند و هر سوره به گونهاي منشوروار در جهت محورهايي حركت ميكند (مسلم، 1418ق: ص 58). نظر علامه طباطبايي 1 نيز چنين است. ايشان در مقدمه تفسير برخي از سورهها موضوعات و محورهاي اصلي را بيان ميكنند هماهنگي كلي آيات در يك سوره داراي شگفتيهاي بسيار است و سورهها همانند خطوط پراكنده و بينظمي نيستند كه هيچگونه ارتباط ساختاري ميان آنها وجود نداشته باشد. <توجه به همبستگي آيات سوره در تفسير قرآن بسيار حائز اهميت بوده و تجزيه آيات قرآن و تفسير هر يك جداي از تمام سوره بيش از هر چيز براي قرآن زيانآور است> (بيآزار شيرازي، بيتا: ص38).
براي نمونه به آيات سوره طلاق توجه ميشود. سوره طلاق متضمن بيان كلياتي از احكام طلاق و در پي آن بيان موعظه، انذار و تبشير است. اين سوره به گواهي سياقي كه دارد، سورهاي مدني است (طباطبايي،1417ق، ج20ـ 19، ص323).
اولين آيه سوره طلاق، به صورت مستقيم و روشن درباره طلاق زنان، احصاء عده، سكونت در مدت عده و … بحث ميكند. آيه دوم نيز درباره تصميمي است كه بايد پس از سر رسيدن اجل عده به انجام رسد، در آخرين فقره از آيه دوم، مضمون اعتقادي و اخلاقي ويژهاي مطرح ميشود كه هر كس تقواي الهي پيشه گيرد، خداوند براي آن فرد گشايشي قرار ميدهد. سپس در آيه سوم، مضمون اعتقادي اخلاقي را به صورت ديگري مطرح ميكند و ميفرمايد: خداوند وعده ميدهد كه هر كس تقواي الهي داشته باشد، از آن جايي كه گمان نميكند، روزي او را ميدهد و هر كس به خدا توكل كند، خداوند او را كفايت ميكند و خداوند امر خود را به انجام رسانده و براي هر چيز قدر و اندازهاي قرار داده است. در آيه چهارم، خداوند متعال دربارة عده زنان يائسه و زنان حامله بياناتي ميفرمايند و در فقره آخر آيه، مضمون اعتقادي اخلاقي را تكرار ميفرمايد كه هر كس تقواي الهي پيشه كند، خداوند در اموراتش يسر و آساني فراهم مينمايد.
در آيه پنجم آثار اخروي تقواي الهي را بيان مينمايد: هر كس تقواي الهي پيشه كند، بديهاي وي بخشيده شده و اجر عظيمي به وي داده ميشود. آيات ششم و هفتم دربارة مسكن و اجرت زنان مطلقه و نحوه معامله با ايشان و ميزان انفاق ميباشد و در آخر آيه، باز هم سخن از وعده الهي است كه پس از عسر و سختي، يسر و سهولت را به بندگان خود تحيت مينمايد. آيات هشتم تا دهم موعظه و انذار از عذاب خدا است. علامه طباطبايي 1 معتقد است: <اين انذار و توصيهها، تأكيد و ضامن اجرايي براي عمل به احكام تشريعية طلاق است. اشاره به آثار وضعي و وبال گناهان و تأثير آن در سوء عاقبت نيز از جمله حقايق اين آيات است> (طباطبايي، 1417ق: ج 20ـ 19، ص 337).
در آيه يازدهم، به فرآيند نبوت، جهت اقبال مردم به ايمان و عمل صالح اشاره ميشود و ضمن تبشير به جنت، مجدداً به مسئله رازقيت تذكر داده ميشود. در آخرين آيه به خلقت آسمانها و زمين و تنزل امور در بين آنها، قدرت مطلقه و علم واسع خداوند اشاره شده است.
علامه طباطبايي 1 معتقد است: <وحدت فراگيري بر مجموعه آيات هر سوره سيطره دارد. در سوره طلاق نيز، وحدتي لطيف، همچون شيرازهاي موزون پيوستگي و ارتباط معنايي خاصي را در بين آيات ايجاد مينمايد. سورهها تفاوت دارد و هر سوره براي هدف و مقصد خاصي عرضه شده كه جز با اكمال آن، سوره پايان نمييابد> (همان، ج 1، ص 12).
يكي از وجوه ارتباطي آيات طلاق با كل سوره اين است كه طلاق واقعيتي بسيار تلخ از نظر عاطفي، اجتماعي و اقتصادي است. از ساير جهات نيز يك بحران بزرگ تلقي ميشود. مضمون اعتقادي اخلاقي حاكم بر سوره طلاق توجه به اين وعده الهي است كه نجات، خلاصي، رزق، يسر و پاك شدن از بديها در گرو پيشه نمودن تقواي الهي و توكل به خداوند است. اعتقاد به اين سنت الهي ايجاد يسر پس از عسر است و اعتقاد به اين كه خداوند روزيها را آنگونه كه شايسته است، اصلاح ميفرمايد و اعتقاد به اين كه خداوند بر همه چيز قادر و همه چيز را ميداند، از اعتقاداتي است كه ميتواند از بحران طلاق كاسته و مرد و زن را به صراط مستقيم هدايت نمايد، نيم نگاهي به روح ايـن مضمون اعتـقادي اخلاقي در كل سوره طلاق جاري است؛ بنابراين ميتوان مدعاي فوق را ثابت نمود:
نمايه سنت هاي تکويني تشريع طلاق
آساني پس از سختي نسبت به متوكلين و متقين
رزق نيكو به مؤمنين و صالحين
راه خروج از سختي نسبت به متقين
كفايت خدا نسبت به متوكلين
آسان شدن كارها براي متقين و متوكلين
سيـاق، ساختاري است كه بر مجموعهاي از كلمات، جملات و آيات سايه ميافكند و بر معناي آنها تأثير ميگذارد. علامه طباطبايي 1 دلالت سياق آيات را مورد توجه قرار داده و آن را از ظاهر روايات قويتر ميداند (ر.ك. طباطبايي، 1417 ق: ج17، ص7). مبناي عمل اين است كه ايشان آيات قرآن را اصل قرار داده و روايات را بر آن عرضه ميكنند و حتي دلالت سياقي را بر ظاهر روايات ترجيح ميدهند. لازم به ذكر است كه سياق انواعي دارد: سياق كلمات، جملهها، آيات و سورهها كه همة اين موارد از اقسام ارتباط معنايي سياقي است.
برخي از مفسرين نه تنها از سياق چند آيه نسبت به يكديگر بحث ميكنند بلكه سياق آيات را نسبت به مفردات نيز مورد ملاحظه قرار ميدهند.
سياق كلمهها، شكلهاي گوناگوني از قبيل مبتدا و خبر، فعل و فاعل، فعل و نايب فاعل، فعل و مفعول و معطوف و معطوف عليه دارد. قرينه بودن اين نوع ارتباط معنايي سياقي و تأثير آن در تعيين و تحديد معنايي واژهها از قويترين ارتباطات معنايي سياقي است. به عنوان نمونه در آيه <… في ازواج ادعيائهم اذا قضوا> (احزاب، 37) كلمة <ادعيائهم> با قرينة سياق آيه به <پسرخواندگان>، اطلاق ميشود در حالي كه بدون در نظر گرفتن ارتباط سياقي، اين كلمه در چنين معنايي ظهور ندارد. (اين آيه دربارة طلاق زيد و زينب و ازدواج زينب با رسول خدا6 نازل شده است).
در بسياري از موارد، مفسرين براي درك مفهوم آيه، به سياق فقرات ديگر آيه توجه ميكنند و با فهم ارتباط معنايي بين فقرات يك آيه، محتوي و مفاد فقرات را به عنوان قرايني سياقي براي تبيين ابعاد معنايي يكديگر به كار ميبرند. بازتاب اين تأثير سياقي را ميتوان در اين آيه مشاهده نمود: <نساءكم حرث، لكم فأتوا حرثكم أنَيّ شئتم و قدّموا لأنفسكم، و اتَقوالله و اعلموا انّكم ملاقوه و بشّر المؤمنين>، (بقره، 223). (زنان شما محل بذرافشاني شما هستند، پس هر زمان كه بخواهيد ميتوانيد با آنها آميزش نماييد و سعي كنيد كه از اين فرصت بهره گرفته و با پرورش فرزندان صالح اثر نيكي از خود پيش فرستيد و تقواي الهي پيشه كرده و بدانيد كه او را ملاقات خواهيد كرد و اين گونه به مؤمنان بشارت دهيد).
بعضي از مفسرين با بيتوجهي به ارتباط معنايي كه در سياق مستتر است، از تعبير <اني شئتم> اينگونه استفاده ميكنند كه مراد مقاربت اعم از راه فرج يا غيرفرج است. ولي برخي از مفسرين معتقدند: قرآن از زنان در اين آيه به <كشتزار> تعبير نموده و به پرورش و ازدياد نسل ترغيب فرموده است و لـذا نميتوان اين <تعبير> را به آميزش غيرطبيعي حمل نمود (كاشف، 1387: ج1،ص590). بازتاب و ثمرة اين نوع قرينة ارتباط سياقي را ميتوان در سؤال و جواب فقهي ذيل (پيرامون طلاق) بازبيني نمود. (زيرا در آنگونه از آميزشها، باروري امكانپذير نيست) سؤال: اگر زن و شوهري پس از عقد و قبل از مقاربت طبيعي، مقاربت غيرطبيعي داشتهاند، بخواهند از يكديگر <طلاق> بگيرند، آيا مهريه و ساير احكام ايشان، همان حكم مهريه و احكام كسي را دارد كه مقاربت طبيعي انجام دادهاند يا حكم آنها به منزله كسي است كه اصلاً مقاربت انجام ندادهاند؟ پاسخ اين سؤال، بنا بر آن كه مبناي ارتباط سياقي تا چه ميزان مورد ملاحظه قرار ميگيرد متفاوت است.
اگر تعبير <اني شئتم> بنا بر قرينة سياق فقط منحصر به آميزش طبيعي شود، حكم كسي كه در زمان عقد، آميزش غيرطبيعي انجام ميدهد همانند كسي است كه اصلاً مقاربت انجام نداده است و اگر كسي قراين معنايي سياقي را كارآمد نداند، پاسخ متفاوت خواهد بود.
يكي ديگر از وجوه ارتباط معنايي آيات، ارتباط بر اساس سياق آيات قبل و آيات بعد است. سياق آيات قبل و بعد بيشتر در تفسير ترتيبي مورد ملاحظه قرار ميگيرد، البته گاهي نيز در تفسير موضوعي به كار ميآيد. بعضي معتقدند ارتباط اين سياق بيشتر در روش تفسير موضوعي است و براي آن شرايطي نظير ارتباط صدوري و ارتباط موضوعي قائلند (ر.ك. رجبي، 1383، ص103). توجه به اين نوع سياق نيز در احكام مسئله طلاق تأثيرگذار است.
در بين مفسرين دربارة ترتيب نزول اختلافاتي است. برخي معتقدند: <اين امر مدعايي است كه از پشتوانه برهاني برخوردار نميباشد، زيرا روشن است كه مقصود از رعايت اين اصل، اصلي عقلي و بديهي يا شرعي و برگرفته از آيات و روايات نميباشد (ر.ك. قمي، 1378، ج1، ص29). در مورد كيفيت تأثير ايجاد ارتباط معنايي بين آيات و ترتـيب نزول، ميتوان به آيه: <يا ايها النبي قل لأزواجك ان كنتن تردن الحياة الدنيا…>(احزاب، 28) توجه نمود. اين آيه به يكي از انگيــزههاي طلاق كه همان دنياطلبي زنان است، اشاره ميكند. سپس در آية شريفه <و ان اردتم استبدال زوجٍ مكان زوجٍ و آتيتم احداهنَ…> (نساء، 20) به يكي ديگر از انگيزهها و عوامل طلاق كه ارادة جايگزين نمودن همسر جديد به جاي همسر اول است، اشاره مينمايد. از ارتباط معنايي آيات به ترتيب نزول در اين آيه ميتوان نتيجه گرفت، عامل دنيا طلبي نسبت به عامل هوس و تجديد فراش در بين عوامل طلاق، مهمتر بوده كه خداوند آن را در ترتيب نزول مقدم داشته است. ولي كساني كه به ترتيب نزول چندان اصالتي نميدهـند، به صورت منـطقي و حتمي چنين نتيـجهاي نميگيرند (ر.ك. زاهدي فر، 1388: صص10ـ 5).
آيات با شأن نزول خود ارتباط قويم و اكيدي دارند و فهم شأن نزول در فهم مراد حقيقي شارع از آيه مؤثر است. ارتباط آيه با شأن نزول را نميتوان از انحاء ارتباط سياقي دانست ولي ميتوان آن را به عنوان لاحقة اين بحث ذكر كرد.
خداوند متعال در ارسال قرآن به پيامبر اكرم 6 به طور يقين، به فضاي حاكم، سبب نزول، فرهنگ، زمان و مكان و ويژگيهاي مخاطبان عصر نزول توجه داشته است (ر.ك. بابايي و همكاران، 1379: صص165 و145). به همين جهت يكي از مواردي كه ميتواند به عنوان ارتباط معنايي آيات مورد ملاحظه قرار گيرد، ارتباط معنايي آيات با شأن نزول است. <در برخي از كتابهاي فارسي واژه <شأن نزول> به جاي <سبب نزول> به كار رفته است. تفاوت ايـن دو واژه از لحاظ مفهوم، تباين و از لحاظ مصداق، عام و خاص من وجه ميباشد> (مكارم شيرازي و ديگران، 1366: ج1، ص145).
برخي از دانشمندان علوم قرآن در تعريف شأن نزول معتقدند: <شأن نزول، واقعهاي است كه بخشي از قرآن كريم دربارة آن نازل شده است> (معرفت، 1309: ج1، ص 254). در آيات طلاق مثال بارزي كه ميتوان براي ارتباط معنايي آيهاي با شأن نزول بيان نمود، اين آيه است: <و اذ تقول للذي انعم الله عليه و أنعمت عليه، أمسك عليك زوجك و اتق الله و تخفي في نفسك ما الله مبديه و تخشي النَاس و الله أحقّ أن تخشه، فلما قضي زيد منها وطراً، زوجنكها لكي لايكون علي المؤمنين حرج في ازواج ادعيائهم اذا قضوا منهنّ وطراً و كان أمر الله مفعولاً> (احزاب، 37).
ارتباط اين آيه با شأن نزول آن به اصطلاح <دانش اصول> و <تفسير> سبب تخصيص مورد نميشود، بلكه شناخت فضاي نزول به فهم بهتر حكم و محتواي آن مدد ميرساند. اين آيه شريفه دربارة ازدواج زينب بنت جحش، دختر عمة پيامبراكرم 6 با زيد بن حارثه پسر خواندة پيامبر اكرم 6 است. زيـد بردهاي بود كه پيامبر اكرم 6 وي را در مكه خريد و پس از آن كه ايمان آورد، وي را آزاد نمود؛ ولي زيد به شهر خويش بازنگشت و نزد پيامبر اكرم 6 ماند و پيامبر اكرم 6 وي را به عنوان پسرخواندة خود پذيرفت، زيد همراه پيامبر اكرم 6 بود تا جريان هجرت پيش آمد و پس از آن با زينب دختر عمه پيامبر اكرم 6 ازدواج كرد، پس از مدتي بين آنها ناسازگاري پيش آمد و زيد تصميم به طلاق زينب گرفت. در تقدير <زينب بنت جحش> اين بود كه در صـورت مطلقه شدن، با پيامبر 6 ازدواج نمايد تا سنت عدم جـواز ازدواج زن پسرخوانده كه در جاهليت مرسوم بود، شكسته شود، ولي پيامبر اكرم 6 ميدانست كه مردم هنوز نميتوانند اين حكم را بپذيرند، لذا به زيد توصيه نمود كه زينب را طلاق ندهد، اما ناسازگاري زيد و زينب ادامه يافت، بالاخره طلاق انجام شد و خداوند حكم مقدر خود را نسبت به ازدواج پيامبر6 و زينب جاري نمود (همان، ج 17، ص 317).
بر اساس تحليلهاي زبانشناسي نيز ميتوان، وجوه ارتباطهاي معنايي پنهانتر و جديدتري را در بين آيات يافت. در برخي از اين رويكردها ميتوان تعابير زباني را با پردازشهاي ذهني مرتبط نمود. تعابير زباني ميتوانند با تحليلهاي خاص <شناختي> معبري براي وصول به مراد متكلم باشند. گزينش واژهها و نوع تركيب، ميتواند وسيلهاي براي وصول به دريافتهاي بيشتري باشد.
يكي از نظريهپردازان معاصر در اينباره مينويسد: <زبانشناسي شناختي، از دسـتاوردهاي خـاصي در تحليل تعابير زباني سود ميجويد. مطابق ايـن نظريه، اعـجاز شناختي قرآن در اين است كه مفهومسازيهاي قرآن از موقعيتهاي مخـتلف بينظيرند. اين نظريه در واقع به پردازش اطلاعات در آيات مـربوط ميشود> (قائمينيا، 1386: ش31، ص4). اين رويكرد نوعي رويكرد زبانشناختي است و با رويكرد ادبي (به معناي رايج) متفاوت است.
<اعجاز شناختي اولاً نسبت به اعجاز ادبي بنياديتر است و به نحوه پردازش اطلاعات توسط خداوند مربوط ميشود. ثانياً مباحث زبانشناسي شناختي با مقوله مفـهومسازي قرآني مرتبط است و بر اساس تحليلهاي شناختي روشن ميشود. ثالثاً اين نوع رويكرد شناختي نسبت به وجوه ادبي، از اهميت بيشتري برخوردار است. واژهها نقش مهم شناختي و معرفتي داشته و از حوزههاي مختلف معرفتي، نمابرداري ميكنند، از اين رو گزينش واژهها، حوزههاي معرفتي خاصي را در ذهن مخاطب برميانگيزاند> (همان، ص6). اعجاز شناختي قرآن، ابعاد بسيار مختلفي دارد، دو بعد مهم اعجاز را ميتوان در دو مقوله <تلفيق مفهومي> و <دستگاه توجه>، بازبيني نمود (همان، صص 11ـ 10).
يكي از دستاوردهاي مهم اين نوع رويكرد به زبان قرآن اين است كه ميتوان از چشمانداز آن برخي از فضاهاي ذهني و شبكههاي مفهومي تلفيقي را در زبان قرآن شناسايي نمود. تلفيق مفهومي نشان ميدهد، معناي يك ساختار چيزي بيش از مجموع معاني بخشهاست و اين تلفيق، مكانيسم انتقال از يك قالب به يك قالب را نيز نشان ميدهد و تأثير فضاهاي گوناگون را در شكلگيري معنا نيز معلوم ميكند و دستگاه توجه نيز ميتواند تأكيد عنايت متكلم را بر برخي از امور نسبت به امور ديگر را واضحتر نمايد (همان، صص17ـ 11). زبانشناسي شناختي مبتني بر اين نظريه است كه ساختار زبان، انعكاسي از شناخت ميباشد؛ در اين صورت تحليل تعابير زباني و ارتباط آن با موقعيتهاي گوناگون ميتواند حقايقي را بيش از معناي اصلي آيه فرا راه متدبرين در زبان قرآن بگشايد.
ادعاي مفسران اين است كه با تفسير آيات پرده از مراد حقيقي آيه برميدارد؛ ولي در اين بخش قصد تفسير نيست، بلكه قصد گشودن زاوية جديدي از راه تدبر در قرآن از پنجرة <تلفيق مفهومي> در معاني آيات است. ذيلاً سعي شده بازتاب مقوله تلفيق مفهومي در نمونهاي از آيات مربوط به طلاق نشان داده شود، خداوند متعال ميفرمايد: <و إن اردتم استبدال زوج مكان زوج و اتيتم إحداهن قنطاراً فلاتأخذوا منه شيئاً، أتأخذونه بهتاناً و إثماً مبيناً و كيف تأخذونه و قد أفضي بعضكم الي بعض و أخذن منكم ميثاقاً غليظاً> (نساء، 21ـ 20). (اگر تصميم گرفتيد همسر ديگري را به جاي همسر خود انتخاب كنيد و مال فراواني كه به عنوان مهريه (قبلاً) به وي پرداختهايد، چيزي از مهريه پس نگـيريد. آيا براي باز پـس گرفتـن مهر زنان به تهـمت و گناه آشكار متوسـل ميشويد؟ و چگونه آن را باز پس ميگيريد در حالي كه شما با يكديگر تماس و آميزش كامل داشتهايد؟ و آنها از شما (هنگام ازدواج) پيمان محكمي گرفته بودند).
چنانچه مشاهده ميشود در اين آيه از حقيقت تلخ جدايي زن و مرد با واژة <استبدال زوجٍ مكان زوج> مفهومسازي شده است، ولي در آيه: <و ان عزموا الطلاق، فانَ الله سميع عليم> (بقره، 227). (اگر عزم طلاق داريد، همانا خداوند شنوا و داناست) از اين واقعيت با واژه طلاق مفهومسازي شده است.
آية اخير مربوط به <تشريع طلاق> است و با <واژه طلاق> از <واقعيت جدايي از همسر>، مفهوم سازي گشته و درآخر آيه نيز با دو صفت <سميع> و <عليم> از خداوند ياد شده است. فضاسازي ذهني از مسئله طلاق به واسطة تلفيق ارتباط مفاهيم مجموعة اين آيات، سبب ميشود، در زمينه و فضاي انديشه مخاطب، فقط معناي اباحة طلاق مفهومسازي شود، لکن در آية 20 سوره نساء به گونهاي از واقعيت جدايي از هـمسر ياد ميشود که غير از اباحه بارهاي معنايي منفي نيز به ذهن ميرسد. در اين آيه از واژة <استبدال زوج مکان زوج> از اين واقعيت، مفهومسازي شده است. زيرا برخي از اقسام طلاق که به انگيزههاي غيرعاقلانه به انجام ميرسد، بنا به تصريح سنت، مغبوض الهي هستند. خداوند مفهومسازي از مسئله طلاق را در يک سيستم ويژه از فرآيندهاي پنداري و شنيداري خاصي در اين آيه به انجام رسانيده است. تعبير <استبدال زوج مکان زوج> به صورت تلويحي از انگيزه و نيت جدايي از همسر در برخي از طلاقها نيز پرده برميدارد و آن انگيزه، جايگزين نمودن همسر ديگر به جاي همسر اول است.
<تلفيق مفاهيم> در فقرات بعدي آيات و همچنين <تحليل شناختي>، اين فضا را در ذهن حاکم ميکند که اگر افرادي قصد جايگزين نمودن همسر ديگري به جاي همسر اول دارند، ممکن است در معرض اين وسوسه قرار گيرند که حقوق همسر اول به ويژه حقوق مالي وي را ناديده بگيرند.
همچنين تعبير<و قد أفضي بعضکم الي بعض> نيز به صورت تلويحي، ياد و خاطرات دوران مؤانست و آميزش با زنان و همسر اول را در ذهن مفهومسازي مينمايد و تجديد خاطرات گذشته مانعي عاطفي براي طلاقهايي است که به انـگيزة هـوسهاي زودگذر انجام ميشود.
در فراز ديگري از اين آيه خداوند با تعبير <ميثاق غليظ> از مسئله <ازدواج> و <مـهريه> مفـهومسازي مـيکند و اين مـفهوم چنـان مـحکم و تأثـيرگذار است که ضامني جدي براي هويت و تربيت در اين حوزه به شمار ميآيد. اين نوع مفهومسازي ذهن را به اين سو گرايش ميدهد که عليرغم اباحه طلاق، از نقض اين ميثاق غليظ پرهيز گردد. نماية تلفيق مفهومي در اين آيات بيانگر برخي از حقايقي است که ذيلاً اشاره ميشود:
نمايه تلفيق مفهومي استبدال زوج مكان زوج
يادآوري آميزش و موانست قبلي
غليظ بودن ميثاق ازدواج و مهريه
قبح تهمت به همسر اول
نهي از تضييع حقوق مالي همسران اول
تلفيق مفهومي ميتواند تفاوت آيات مشابه را نيز به خوبي نشان دهد: <و إذ طلقتم النساء فبلغن أجلهن فأمسکوهن بمعروف أو سرحوهن بمعروف و لا تمسکوهن ضراراً> (بقره، 231). (هنگامي که زنان را طلاق داديد و به آخرين روزهاي عده رسيدند يا به طرز نيكويي ايشان را نگاه داريد (و آشتي کنيد) يا به طـرز پسنديدهاي آنها را رها سازيد و هيچگاه به خاطر زيان رساندن و تعدي کردن ايشان را نگاه نداريد). همچنين آيه: <الطلاق مرتّان، فإمساک بمعروف أو تسريح بإحسان> (بقره، 229).
مضمون اين دو آيه در برخي از فرازها به هم شبيه است، ولي تعبير <امساک بمعروف> ظاهراً در هر دو آيه تکرار شده؛ اما <إمساک بمعروف> (بقره، 231) به قرينة مقابله با <تسريح بمعروف> قرار گرفته است، ولي در آيه 229، إمساک به معروف به قرينة مقابله با <تسريح بإحسان> واقع شده و همين قرينة مقابله سببِ مفهومسازي متفاوتي ميشود و باعث ميگردد كه معناي تعبير <إمساک بمعروف> در اين دو آيه كمي متفاوت شود.
راوي به امـام رضا7 مـيگويد: <فدايـت گردم، همانا خـداوند در کتابش مـيفرمايد: <فإمـساک به مـعروف أو تسريح بإحسان> چه مـعنايي دارد؟ ايشان ميفرمايد: إمساک بمعروف، دست نگهداشتن از اذيت و آزار يا طلاق دادن براساس آيات قرآن است> (مجلسي، 1403 ق: ج101، ص155).
يکي از ابعاد مهم اعجاز شناختي قرآن نحوة توزيع کانون توجه است. نکته مهمي که زبان شناسان به آن توجه نمودهاند، نقش پنجرهها در تعابير زباني است. نحوة حرکت و نوع بيان زنجيرههاي علّي، ميتواند نشاندهندة کانونهاي توجه در آيات باشد (ر.ك. قائمينيا،1386: ش31، صص20ـ 18). به عنوان نمونه: <و المطلّقات يتربصن بأنفسهن ثلاثة قروء و لا يحلّ لهن أن تکتمن ما خلق الله في ارحامهن ان کن يؤمن بالله واليوم الاخر و بعولتهن احق بردهنَ في ذلک إن أرادوا إصلاحاً و لهن مثل الذي عليهن بالمعروف و للرجال عليهن درجة والله عزيز حکيم> (بقره، 228). (زنان مطلقه بايد مدت سه پاكي انتظار بکشند (عده نگه دارند) و اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان دارند، براي آنان حلال نيست که آن چه را خدا در رحمهايشان آفريده، کتمان کنند و همسرانشان براي بازگردان و از سر گرفتن زندگي زناشويي از ديگران سزاوارترند، در صورتي که به راستي خواهان اصلاح باشند و براي زنان همانند وظايفي که بر عهده آنهاست حقوق شايستهاي قرار داده شده و مردان بر آنان برتري دارند و خداوند توانا و حکيم است). درباره مفهوم درجه اختلاف نظر است؛ موارد ذيل از جمله اين آراء است:
منزلت و شأن ذاتي؛ منزلت و شأن اعتباري؛ حق طلاق مردان و کمال ايماني مردان نسبت به زنان كه به واسطة آن از کتمان حمل و حيض احتراز مينمايند (ر.ك. كاشف، 1383: ج1،ص 60).
دقت در کانونهاي توجه براي رسيدن به مفاهيم بر اساس تحليل شناختي تعابير، اين واقعيت را معلوم ميكند که چه بسا کانون توجه در اين آيه، اصالت حق طلاق نسبت به مردان است و چه بسا کشف اين سيستم، توجهي به عنوان يک قرينه سياقيه در تبيين مفهوم درجه است و اين احتمال را راجح نمايد که مراد از درجه، همان حق طلاق است. كلمه <درجه> در اين آيه از واژههايي است كه در سياق <مفرد نكره> آمده و داراي نوعي ايهام يا ابهام است. آيا واژه درجه، ناظر به اثبات مرتبت و منزلتي ذاتي براي مردان نسبت به زنان آن كه در جريان طلاق است كه با اعطاء اصالت طلاق به مردان، به زنان برتري داده شده است؟ علامه طباطبايي ميفرمايد: <منظور از درجه همان برتري و منزلت است> (طباطبايي، 1417ق: ج1، ص349). ولي برخي مفسرين با توجه به ارتباط معنايي اين واژه با فرازهاي قبل معتقد هستند، مراد از درجه، همان طلاق رجعي است كه در اختيار مرد بوده و در دست زنان نيست (زمخشري،1366: ج1، ص60).
در دانش جديد زباني به نحوه ارتباط معناي واژهها توجه ميشود؛ زيرا قلمرو کاربرد الفاظ در دانشهاي جديد زباني، همواره بيشتر و وسيعتر از محدوده معاني وصفي، مورد توجه قرار ميگيرد و کشف ارتباط واژهها راهي روشن فراسوي اين غرض است. واژگان در مقام استعمال، قابليت اتصال به يک رشته ويژگيهاي عارضي مثل <مجاز>، <تخصيص>، <تقدير> يا <اضمار> را دارند و در عين حال هر واژهاي در مقام کاربرد، بارهاي معناي خاصي دارد. <ايزوتسو> يکي از قرآن پژوهشان شهير معاصر مينويسد:
<شناختن معناي کلمات در واقع، کار چندان سادهاي نيست؛ زيرا اين کلمات يا تصورات، در قرآن به کار نرفتهاند، بلکه با ارتباط نزديک به يکديگر مورد استعمال قرار گرفتهاند. واژههاي قـرآن برخي از بارهاي معنايي محسوس و مـلموس دقيق خود را از مجـموع دستگاه ارتباطياي که با هم دارند به دست ميآورند. اين کلـمات و واژهها در مـيان خود، گـروههاي بزرگ و کـوچکي ميسازند و اين گروهها نيز بار ديگر از راههاي مختلف با هم پيوند ميشوند و سرانـجام کل آنها نوعـي شبکه پيچيده و به هم پيوسـته از تصـورات فراهـم ميآورند. آن چه که در حقيقت براي منظور خاص ما اهميت دارد، همين نوع نظام و دستگاه تصوري است که بيش از مفاهيم و تصورات منفرد و جدا از يکديگر در قرآن است، لذا براي تجزيه و تحليل تصورات کليدي فردي يک واژه هرگز نبايد روابط متعددي را که هر يک از آنها با کل دستگاه دارد از نظر دور داشت (ايزوتسو، 1361: ص6).
يکي از واژههايي که در آيات طلاق، چند بار وارد شده، واژه <معروف> است. براي پي بردن به مفهوم <معروف> نه تنها بايد کاربرد اين واژه را در آيه و در ارتباط با سياق فرازهاي همنشين آن و همچنين آيات قبل و بعد در نظر گرفت، بلکه بايد به نحوه کاربرد واژه در ساير آيات نيز تأمل نمود: کلمه معروف در آيات ذيل به کار رفته است:
ـ <وللمطلقات متاع بالمعروف حقاً علي المتقين> (بقره، 242ـ 241)؛
ـ <واذا طلقتم النساء فبلغن أجلهن فأمسکوهنَ بمعروف أو سرحوهن بمعروف و لاتمسکوهن ضراراً> (بقره، 231)؛
ـ <واذا طلقتم النساء فبلغن أجلهن فلاتعضلوهن أن ينکحن ازواجهنَ إذا تراضوا بينهم بالمعروف> (بقره، 232)؛
ـ <فلا جناح عليکم اذا سلمتم ما اتيتم بالمعروف واتقوالله> (بقره، 233)؛
ـ <فأمسوکهن بمعروف أوفارقوهن بمعروف> (طلاق، 2)؛
ـ <متعوهن علي الموسع قدره و علي المقتر قدره متاعاً بالمعروف>. (بقره،236).
واژه <معروف> در آيات طلاق، واژهاي کليدي است. اين واژه به عنوان حال يا وصف در موارد ذيل تکرار شده است:
امساک(به معروف)؛ تسريح (به معروف)؛ مااتيتم (به معروف)؛ متاعاً (به معروف)؛ تراضي (به معروف).
راغب اصفهاني معتقد است: <معرفت و عرفان به معناي ادراک شيء همراه با تفکر و تدبر است؛ معرفت، أخص از علم است و با مفهوم <انکار> متضاد است> (اصفهاني،1412: ص560). وي درباره مفهوم <معروف> مينويسد: <معروف فعلي است که عقل يا شرع آن را به عنوان امر نيکو و حسنه بشناسد و <منکر> هر فعلي است که عقل يا شرع، نيکويي آن را نشناسد. <معروف> در آيه: <للمطلقات متاع بالمعروف> (241، بقره) به معناي اقتصاد و احسان است و <معروف> در آيه: <فأمسکوهن بمعروف أو فارقوهن بمعروف> به معناي <جميل> نيز به کار ميرود> (راغب اصفهاني، 1412: ص561). واژه معروف در غير آيات طلاق براي موارد ذيل به صورت وصف يا حال قرار گرفته است:
ـ <قول معروف> (بقره، 263)؛
ـ <فليأکل بالمعروف> (نساء، 6)؛
ـ <وأمر بالمعروف> (لقمان، 17).
دقت در همنشينهاي معنايي واژه <به معروف> و همچنين جانشينهاي معنايي آن نشان ميدهد، اين واژه معمولاً در مواردي به کار ميرود که علاوه بر آن که تحسين ذاتي و عقلي معتبر است؛ تعيين مصداق نيز بر حسب عرف است. <امساک و تسريح> همسر، همانند قول، اکل و تراضي همه از اموري هستند که بر اساس آراء، معمولاً در مستقلات عقليه و هم بر اساس ذوق عرف فطرتگرا و عرف عقلاء تعيين ميشود. بنابراين کم و کيف دقيق و تعيين مصداق امساک به معروف يا تسريح به معروف نيز از همين زمره است. هويت دادن به بخشي از تشخيصهاي عرفي، مطلبي است که از تطابق و چالش استعمال واژههاي معروف در قرآن به دست ميآيد.
علامه طباطبايي1 مينويسد: <معروف به معناي عملي است که افکار عمومي آن را بشناسد و با آن مأنوس باشد و با ذائقهاي که از نوع زندگي به دست ميآيد سازگار باشد؛ زيرا شريعت بر اساس خلقت است و معروف امري پسنديده است که موافق فطرت و عرف سالم باشد> (طباطبايي، 1417ق، ص24).
معروف امري عرفي است که انفعالات نفساني آن را از طريق فطرت عقل و فطرت دل خارج نکرده باشد. شايد اين قضاوت درباره واژه <معروف> صحيح باشد:
معروف سه خصوصيت دارد: در دايره گزينشهاي فطري و خواستهاي بشري است. چون بيانگر عموم مردم جامعه است، مقداري تحت تأثير شرايط زمان و مکان نيز هست. <معروف> فراتر از عدالت است و صيغه <فضل> و <رحمت> و <احسان> نيز در آن مشاهده ميشود (احمديه، 1382: ص 28).
هرچند مسئله طلاق مربوط به حيطة عمل مكلف است و از ابواب ايقاعات فقهي به شمار ميآيد و مهمترين جريان، بررسي ارتباط معنايي آيات طلاق در حوزة علم اصول فقه ميباشد؛ ولي گسترة ارتباط آيات فراتر از حوزة اصولي است و نميتوان بررسي اين ارتباط معنايي را منحصر به مواردي دانست كه در علم اصول فقه، احصا گرديدهاند.
واكاويها در حوزة اصولي بيشتر به منظور وصول به احكام خمسه ميباشد؛ ولي براي رسيدن به دستاوردهاي بهتر و عميقتر در زمينة نگرشها، اخلاقيات و احكام مستحدثه بايد در ابعادي فراتر از ابعاد اصولي نيز تأمل نمود و رابطة پنهانتر مفاهيم، تصورات و تصديقات آيات را نيز كشف نمود.
حركت تفسير موضوعي در بطن تفاسير ترتيبي نقطة عطفي براي اقبال به سوي دامنهشناسي بيشتر ارتباط معنايي آيات محسوب ميشود. تفسير موضوعي مانند هر روشي، روند تكاملي داشته است. صرف گردآوري آيات طلاق و استخراج مفاهيم، تفسير موضوعي در مسئله طلاق نيست؛ بلكه ملاحظة روش تجزيهاي، ترتيبي و تلفيق آن با تفسير موضوعي و همچنين اتخاذ متدلوژي پيشـرفتهاي براي اصطياد همة روابط معنايي در سطـح مفـردات، جملات و سياقهاست كه ميتواند در حوزة تفسيري به كشف بيشتر ارتباط معنايي آيات بينجامد. توجه به همگرايي موضوع طلاق با ساير موضوعات و ملاحظة همگرايي لايههاي مختلف احكام قرآن در فهم مسئله طلاق نيز بر وسعت دامنة ارتباط مسئله طلاق با ساير مسائل قرآني ميافزايد.
در حوزة دانشهاي جديد زباني ميتوان راهكارهايي براي كشف ارتباط معنايي آيات ارائه نمايد. اگر چه در بسياري از مباحث و مسائل با حوزة علم اصول فقه متداخل است؛ ولي به جهت گسترش رشته علم زبانشناسي و تعدد شاخههاي علمي زير مجموعة آن، ميتوان با استفاده از زواياي جديدي از نگرش، به ابعاد نوين پنهاني از ارتباط مفاهيم زباني در قرآن پي برد. نتايج اين مقاله را ميتوان به دو بخش نظري و كاربردي تقسيم نمود:
1ـ 1ـ 5) ترابط معارف و دانشها عليرغم حدود و ثغوري كه دارند، داراي روابط نزديك و تعاملاتي در حل مسائل گوناگون ميباشند.
2ـ 1ـ 5) در مسائل پيچيدهاي مانند حوزه مسائل زنان به ويژه حوزه طلاق و ازدواج كه داري ابـعاد مـنشور گونه مختلفي ميباشد؛ در نظر گرفتن تعامل دانشها اولويت بيشتري دارد و به حل بعضي از معضلات مهم احكام تكليفيه اوليه و ثانويه در اين مسئله كمك مينمايد.
3ـ 1ـ 5) مقتضيات جامعه اسلامي در هنگام حاكميت قوانين مبتني بر فقه ايجاب ميكند كه بسياري از مسائل فقهي زنان در قالب فقه حكومتي تبيين گردد و تبيين فقه حكـومتي مبتني بر فرآيندهاي پيچيدهتري در اجتهاد است و براي به دست آوردن نتـايج كامـلتر از اين روشهاي اجتهادي بايد به سوي ابداع شيـوههايي گام برداشت كه در طي آن همه ظرفيتهاي دانشها براي بررسي ابعاد يك مسئله بهكار گرفته شود. در مسأله طلاق نيز بايد از همه توانمنديهاي علوم استفاده شود.
1ـ 2ـ 5) قوانين مبتني بر فقه در قالب قوانين مدني در همه دستگاههاي اجرايي و دستگاههاي قضايي استيلا و سيتره مييابد، بايد در اين حوزهها در مصاديق جزئي متحقق گردد، تحقق اين قوانين منوط به تشخيص مصداق صحيح آن قانون توسـط قضـات و مديـران است، ولي اگر به همراه اين قوانين، پيوستهاي فرهنگي و نگـرشي وجود نداشـته باشد، قـضات و مـديران در تشخيص مصداق متحير ميشوند و در بسياري از موارد ممكن است منجر به خطا شوند.
2ـ 2ـ 5) قوانين مدني نيازمند تشخيص اهم و مهم در مورد تزاحم هستند و انتخاب اهم توسط قضات و مديران مبتني بر داشتن نگرش فرافقهي و فراقانوني به مسائلي نظير طلاق لازم است و اين نگرش ميتواند از طريق تلفيق رويكردهاي مختلف دانش به مسأله طلاق در قرآن حاصل شود.
3ـ 2ـ 5) يكي از معضلات بسيار مهم دستگاههاي قضايي كشور مربوط به حوزه تفسير قوانين است. آمار نشان مـيدهد اختلاف قضات در تفسير قوانين چشمگير است، اگر بتوان براي قوانين پيوستهاي نگرشي و فرهنگي تهيه نمود و در اختيار آنان قرار داد به همسانسازي تفسير قانون كمك شاياني شده است و رويكرد پيشنهادي مقاله اين است كه از زواياي همه دانشها به همه ابعاد فقهي و فرافقهي طلاق توجه شود تا راهي براي رسيدن به اين نگرش واحد باشد. طراحي اين نگرش بر اساس ترابط آيات قرآن ميتواند محور محكمي براي استدلال و پذيرش اين نگرش قرار گيرد و اين پيوستهاي نگرشي ميتواند در تفسير قانون كاربرد و كارايي قابل توجهي داشته باشد.
قرآن كريم
ابن تيميه، احمد (بيتا)، مقدمئ في اصول التفسير، بيروت: منشورات دارمكتبئ الحيائ.
احمديه، مريم (1382)، موازنه حقوق و اخلاق در خانواده، چ1، تهران: ناشر روابط عمومي شوراي فرهنگي ـ اجتماعي زنان.
راغب اصفهاني، ابوالقاسم حسين بن محمد بن فضل (1363)، مفردات في الالفاظ القرآن، چ 1، مرتضوي.
اعرافي، عليرضا (1387)، نقد تربيتي، (تحقيق و نگارش علي حسينپناه، صمد سعيدي، سيد نقي موسوي)، قم: پژوهشکده حوزه و دانشگاه.
امامي، اسدالله (1366)، حقوق مدني، تهران: انتشارات اسلاميه.
ايازي، سيدمحمدعلي(1368)، <نگاهي به تفاسير موضوعي معاصر> كيهان انديشه، تهران: شماره 28.
ايزوتسو، توشيهيكو(1361)، خدا و انسان در قرآن (معناشناسي جهانبيني قرآني)، (ترجمه احمد آرام)، تهران: شركت سهامي انتشار.
بابايي و همكاران، علياكبر (1379)، روششناسي تفسير، قم: پژوهشكده حوزه و دانشگاه، سمت.
بيآزار شيرازي، عبدالكريم (بيتا)، قرآن ناطق، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
حلي، ابوالقاسم نجمالدين جعفرابن الحسن(1372)، شرايع الاسلام، چ 4، استقلال.
حيدري، علي (1362)، طلاق در مذاهب، چ 1، بيجا.
خراساني، محمدكاظم(1412ق)، كفايه الأصول، چ2، بيروت: مؤسسه آل البيت الاحياء التراث.
خرمشاهي، بهاءالدين (1362)، ذهن و زبان حافظ، تهران: نشر نو.
زمخشري، محمود بن عمر (1366)، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل و عيون الاقاويل في وجوه التأويل، قم: نشر ادب حوزه.
رجبي، محمود (1383)، روش تفسير قرآن، قم: پژوهشكده حوزه و دانشگاه.
زاهديفر، بتول(1388)، <ترتيب نزول آيات طلاق>، پاياننامه سطح سوم حوزه، رشته فقه، قم:جامعئالزهراء.
جبعي عاملي (شهيد ثاني)، زينالدين (1403ق)، الروضئ البهيئ في شرح اللمعه الدمشقيه، چ2، بيروت: دارالاحياء التراث العربيئ.
سيوطي، جلالالدين (بيتا)، الاتقان في علومالقرآن، مصر: دارالمصر.
سيوطي، جلالالدين (بيتا)، تناسق في تناسب الآيات و السور، سوريه: دارالكتب العربي.
شهابي، محمود (1369)، ادوار فقه، تهران: انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
صدر، سيد محمد باقر(1405ق)، دروس في علم الأصول، بيروت: دارالتراث مجمع جهاني شهيد آيتالله صدر.
صدر، محمدباقر (بيتا)، المدرسه القرآنيه، بيروت: دارالتراث للمطبوعات.
طباطبايي، سيد محمدحسين (1417ق)، الميزان في تفسير القرآن، بيروت: مؤسسه الأعلمي للمطبوعات.
طبرسي، ابوعلي الفضل بن الحسن (1350) مجمعالبيان، (مترجم محمد مفتح) تنظيم رضا ستوده، تهران: چ 1، انتشارات فراهاني.
طريحي، فريدالدين (بيتا)، مجمعالبحرين، قم: مؤسسه البعثه.
قائمينيا، علـيرضا (1386)، <زبانشناسي شناختي>، فصلـنامه ذهن، قم: پژوهـشگاه فرهـنگ و انديشه اسلامي، شماره 31.
قمي، ميرزا ابوالقاسم (1378ق)، قوانين الاصول، تهران: انتشارات علميه اسلاميه.
كاشف، محمد جواد (1387) مغنيه، (ترجمه موسي دانش) قم: انتشارات دفتر تبليغات اسلامي.
قمي، نيشابوري، حسن بن محمد(1416ق)، غرائب القرآن و رغائب الفرقان، بيروت: دارالكتب العلميه.
مجلسي، محمدباقر (1403 ق)، بحارالانوار، چ 2، بيروت: مؤسسه الاوفاء.
محقق، محمدباقر (1360)، حقوق مدني زوجين، چ 3، انتشارات بنياد قرآن.
مسلم، مصطفي (1418ق)، مباحث فيالتفسير الموضوعي، دمشق: دارالقلم.
مطهري، مرتضي(1380)، مجموعه آثار، تهران: صدرا.
معرفت، محمدهادي (1309ق)، التمهيد في علوم القرآن، قم: چاپخانه مهر.
مكارم شيرازي، ناصر و ديگران (1366)، تفسير نمونه، تهران: دارالكتب الاسلاميه.
مكارم شيرازي، ناصر (1375)، قرآن و آخرين پيامبر، تهران: دارالكتب الاسلاميه.
نائيني، ميرزا محمدحسين(1404ق)، فوائد الاصول، قم: نشرالاسلامي.
نجفي، محمدحسين (1366)، جواهرالكلام، قم: انتشارات اسلامي.